26 آبان یک دهه شصتی

دختـر هابیل جمعه بیست و ششم آبان ۱۴۰۲ 16:31

تو ماشین آهنگ خسته ام بهنام بانی در حال خوندن بود که من گفتم:این وقت سال ما اراک بودیم دوتا برف اومده بود حالا چی
بعد دقت کردم که 18سال پیش من اراک بود و چقدر زود زمان میگذره، و این عمر ماست که یهو میبینی تموم شد.
امروز در آستانه 37 سالگی هستم.
باورم هم نمیشه رسیدم به این سن، البته روزگار هم معطل من نمیمونه که باورم میشه یا نه.
وقتی به سال قبل فکر میکنم عجیب و غریب بود، دلهره آور با چاشنی قضایای جنایی که ترکش هاش همچنان بامنه.
همیشه سعی کردم پربار از سال قبلم باشم
بیشتر روی کارم تمرکز کردم.
یه چیز هایی ذاتی هست و تا ابدالدهر بامنه
من همچنان درون‌گرا هستم، تنهایی رو به جمع ترجیح میدم
فیلم دیدن تنهایی رو کماکان دوست دارم
اصلا یادم نمیاد آخرین بار کی سینما رفتم.
به مرگ و عقوبت امور فکر میکنم کمی بیشتر، البته گوش دادن به فایل صوتی شنود بی تاثیر نبوده.
اما با گذر زمان متوجه شدم، کل زندگی همچین خبری بهش نیست، مشکلات و دغدغه ها هستند فقط غالب عوض می کنند، هم خدایی که مشکل قبلی رو حل کرده قطع به یقین اینم حل میکنه...
قبلا دست به نوشتن و گفتنم بیشتر بود اما بقول علامه طباطبایی تا سکوت قشنگتر هست چه به صحبت.
حالا این همه گفتیم و نوشتیم تتمه اش چی.
گمانم کمی عزلت نشین این دیر شده ام:)
خلاصه امروز من 37ساله شدم امیدوارم امسال برام پربار باشه هم رزق مادی هم معنوی و از غافلان نباشم.


بیوگرافی
بر سر در این طویله ثبت است
داخل نشود هر آنکه خر نیست


با نهایت احترام کپی نکن حَیوان!!

Insta:dokhtarehabil
آخرین نوشته‌ها
نوشته‌های پیشین
دوستان