ساعت خاموشی

دختـر هابیل پنجشنبه سیزدهم شهریور ۱۴۰۴ 19:51

یه دختر عرب بود که گاهی می دیدمش
حدود بیست و پنج ساله
یه ازدواج فامیلی با پسر عموش
ثمره این ازدواج شش سقط!!
برای بار هفتم باردار شد،شوهر اتمام حجت کرده بود اینبار اگه بچه نمونه،طلاقت میدم.
با گریه و استرس میگفت:دعا کن برام
چند ماه بعد دیدمش بچه بغل و خوشحال شدم و گفتم:مبارکه، پس طلاقت نداد!!
یه لبخند سردی زد و گفت:روز بدنیا اومدن دخترم،برق گرفتش و مرد...
اینبار مردی سر زا رفت...
این شب جمعه باشه برای همه اونایی که طعم واقعی عشق و دوست داشتن رو نچشیدن،نتونستن بچه هاشون رو لمس کنند، هیچ وقت گوش هاشون کلمه بابا،مامان رو نشنید. همه اونایی که هربار حرفشون رو زدیم یهو عطسه کردیم و گفتیم:خدا بیامرز حسرت به دل رفت.
برای همه اونایی که روزگار نذاشت روز خوش رو هم ببینند،برای اونایی که اصلا وقت نشد به عشق شون بگن" دوستت دارم" فاتحه بخوانید
بخوانید تا برایمان بخوانند.

بیوگرافی
بر سر در این طویله ثبت است
داخل نشود هر آنکه خر نیست


با نهایت احترام کپی نکن حَیوان!!

Insta:dokhtarehabil
آخرین نوشته‌ها
نوشته‌های پیشین
دوستان