گشت ارشاد!!
دختـر هابیل شنبه بیست و چهارم مهر ۱۴۰۰ 10:11وقتی تو موسسه خیریه بودم هر روز یه داستان جدیدی رقم میخورد.
روزهای اول اونقدر برام عجیب غریب بود که باورم نمیشد ولی بعدتر، سر شده بودم از این همه اتفاق.
خانمی اومده بود برای گرفتن بن فروشگاه تا بتونه خرید کنه. بنی که حاجی بهش داده بود، سی هزار تومن بود.
گفت:دو روزه هیچی تو خونه نداشتیم، بچه ها گشنه هستن، خودم میرم کارگاه سبزی پاک میکنم یا خونه مردم قالی میبافم،با این سی تومن چی بخرم؟
عدس پلو درست کنم؟ روغنم نداریم
یهو سرش گیج رفت و نشست رو زمین
تا چادرش رو کنار زدم رو خط ابرو و پیشونیش کبودی بود و برآمدگی.
علتش رو پرسیدم با بغض گفت:شوهرم با گوشتکوب زده تو صورتم که کاش میزد تو شقیقه ام و خلاصم میکرد، اگه از عقوبت خودکشی نمی ترسیدم، خودم رو خلاص میکردم.
این چه زندگی شد همش بزن، یه روز هم نزنه دلم تا شب آشوبه الان میزنه، ناراحتی اعصاب گرفتم، دستام همش میلرزه.
گفتم:خب به خانواده ات بگو
گفت:ای امان از بی کسی، 7تا خواهر برادرم دارم، یکیشون نمیگه خرت به چند؟!
همه سرشون تو لاک خودشونه، یک شهر پر از دشمن و یک یار ندارم.
طلاق بگیرم برم کجا، جایی که هیچکس نمیخوادت؟؟
گفتم:خدا جوابش رو میده، یا این دنیا یا اون دنیا
که گفت:دیگه چه فایده برای من داره، اوج جوونی و خوشی برای همه، برای من شده درد و اشک و ترس
مگه آدم از زندگی چی میخواد؟!
دیدم راست میگه؛مگه آدم از زندگی چی میخواد؟!
رفت اما من هنوز اون صورت کبودش یادم نمیره...
زنان در تمامی جوامع به انحای مختلف مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند و این خشونت تنها برای جهان سوم نیست.
لطفا نسبت به خشونت علیه زنان بی تفاوت نباشیم، گمان کنید اون شخص مادر یا خواهر یا عزیزترین کس خودتونه؟!