دختــــــــــر هابیل

به نشانه ها ایمان دارم، به رقص کائنات

به این حرکت دمینو وار
یادمه تو همین ایام تو خواب و بیداری یکی گفت:برو قرآن علی عباس رو بخون.
گفتم حتما توهم زدم، قرآن علی عباس چیه؟

تا اینکه دوباره چند ماه پیش همون نجوا و ندا اومد میگم قرآن رو بخون.

به مادرم گفتم:علی عباس عمه قرآن داره؟

گفت:آره سه تا داشته که یکیش هم پیش ما بوده، مستاجر پری قرآن نداشتن، ما هم بی فکری این همه قرآن بود ادل همین را دادیم بهش، اونام رفتن قم و دیگه هم ندیدمش.

به دختر عمه زنگ زدم من باب امانت گرفتن قرآن.

گفت:خیلی ها بواسطه این قرآن زود ازدواج کردن تو نوبت هستند برای گرفتن قرآن .

خیلی ها بواسطه این شهید، گره کارشون باز میشه.

گفتم من برای ازدواج نمیخواستم
میخنده
میخندم

اما انگاری امر شده باید بخونم، یه بار پشت گوشت انداختم اما اینبار دیگه باید بخونم
اینکه از وقتی قرآن اومد تو خونم چقدر حال و هوام و کرامت دیدم بماند،

اما همین که ختم قرآنم مصادف شد با شهادت ام ابیها برام باز حکم نشانه داشت.

شهدا واسطه هستن 
گاهی  برای رسیدن به خواسته ای  لازمه یه پارتی داشتی باشی، چه پارتی بازی و لابی گری بهتر از شهدا. 

لطفا برای همه شهدایِ حی و حاضر خصوصا 
شهید جوان، برومند، زیبا شهید علی عباس رزاق زاده فاتحه و صلواتی بفرستید.