رفتی و ندیدی که بی تو شکسته بال وخسته ام

دختـر هابیل یکشنبه هشتم مهر ۱۳۹۷ 9:10
چند شب پیش موقع خواب یاد بابام افتادم ؛چهره ای که هیچ وقت فراموش نمی کنم

وقتی بود که من جلو در بودم و بابام با چشمای گریون وسرخ اومد تو اتاق

اون موقعی بود که بابام فهمیده بود برادر دوقلوش رو از دست داده

از غم بابام دلم گرفت؛هربار این صحنه رو مجسم میکنم چشام پر از اشک میشه

امروز صبح قبل از رفتن سرکار؛رفتم سر خاک؛صبح اتمسفر قبرستان منحصربفرده

یک سکوت عجیب و غریب و رازآلود؛آدم هایی که هر کدوم دنیایی داشتند و حالا نیستند

خانمی چند قبر اونورتر نشسته بود وگریه میکرد

آدم ها وقتی دلشون میگیره؛از دنیا خسته میشند میان دیدن آدم هایی که امتحان دنیا رو پاس کردند

دلم برای بابام خیلی تنگ شده...

روز اول

دختـر هابیل یکشنبه هشتم بهمن ۱۳۹۶ 14:46
 

بابام شبای زمستون میرفت پشت پنجره و میگفت:
این آسمون سرخ رو می بینی فردا یه «بفر»
درست حسابی میاد،حالا ببین

و فردا هوا به طرز شگفت آوری آفتابی بود

واقعیت اینه که دلم حتی واسه این پیش بینی های الکی و سربه هوا هم عجیب تنگ شده...

من کی ام 2

دختـر هابیل چهارشنبه سیزدهم دی ۱۳۹۶ 11:26
بابام علی رو دوس داشت چون پسر اولش بود و تاج سرش و شبیه مادر

کریم رو دوست داشت چون کریم بود وهواشون رو داشت و شبیه بابای خانمش بود

فاطمه رو خیلی دوست داشت چون گل سر سبدش بود و اولین دخترش

خانم دکی رو دوس داشت وعاشقش بود چون شبیه مادرش بود

برای عارفه میمرد و هر لحظه قربونش می رفت

من نه شبیه باباش بودم نه مادرش اصلا من شبیه هیچ کس نبودم

نمیدونم منو دوس داشت یا نه اما من عاشقانه دوستش داشتم

+عجالتا یکی پیدا شود بی بهانه منو دوست داشته باشه...

روضه به سبک آمریکایی!!

دختـر هابیل دوشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۶ 10:10

این روزا رگ آمریکایی نداشتم به رگ ایرانی ام می چربه

اینکه دوست داشتم تو مراسم بابام،
مداح بجای اینکه پدر صاب مجلس رو دربیاره و داغ دل همه رو تازه کنه و بتونه اشکی در بیاره،
بجای اینکه یه  شعر کپی شده رو برای هر ننه بابای مرده هزار بار بخونه

خودم روضه میخوندم به سبک آمریکایی!!

"بابام از دار دنیا یه دوچرخه به ارث گذاشت دوچرخه ای که دست کمی از کفش های میرزا نوروز نداشت.
و احتمال دزدیده شدنش جزو محالات بود.

اهل دوز و کلک نبود،حسابش دودوتا چهارتا بود نه کمتر نه بیشتر،

مهم‌ترین کلکی که تو زندگیش  زده این بوده که موقع امتحانات برادرش محمود  که
قلش بوده رو میفرسته بجاش امتحان بده و این رویداد عظیم رو جزو افتخارات خودش میدونست.

بابا از فیلم هندی و کره ای که مادر واسش جون میداد بیزار بود فیلم یوسف پیامبر و سیلوهاش هم که داستانیه واسه خودش...

اما خودش عشق نوارهای حاج آقا کافی بود،
تو خونه ی ما یا کافی میخوند یا آغاسی که عشق مادر بود،
بهمین علت تمامی فرزندان در خانواده ای نسبتا مذهبی بدنیا اومدیم!!

پدرم به شدت مهربان و شوخ طبع بود من یاد ندارم از بابام کتک خورده باشم مع البت مادر گرام بسیار جبران مافات کردند!!!

تو زندگی سختی های زیادی کشید یادمه ماه رمضون دم تنور نونوایی با دهن روزه و دست تاول زده کار میکرد
 اما وقتی میومد خونه لبخندش هیچ وقت محو نمیشد...
بهترین بازیگر نقش اول مرد زندگی من بابامه،

اهل تئاتر نبود اما واسه ما خیلی «تیاتر» در می آورد.

خاکی بود و بسیار بخشنده.

جمله ی معروفش «امروز کی مرده؟» بود که صدای همه رو درآورده بود بخصوص مادر رو...

هفت سال پیش بابا تو دل شب برای اولین بار سکته کرد،سکته ی خیلی بدی بود و دکتر گفت پنج سال بیشتر زنده نمی مونه  و %20قلبش میزنه و این یعنی نارسایی قلبی
دومین سکته رو بعد از مرگ عمو محمود زد

 و آخرین بار تو یه روز سه سکته پشت سر هم...

بهرحال یکی هی سکه میزنه یکی هم مثه
 بابای گرام بنده رکورد دار سکته زنی در بزرگ خاندان ما میشه!!

یه روزایی یه وقتایی چشاتو می بندی و آن به آن چهره ی پدر از جلوی چشات کنار نمیره لحن صدا،طرز خندیدن،حتی چین وچروک کنار چشم  رو می بینی اون حس عجیب پدر و دختری...
وقتی چشات رو باز میکنی از تهی سرشار،خیره به هیچ...

اوووف...خدا رو شاکرم که پدری مهربان و دوست داشتنی داشتم و خوشحال تر اینکه از تک تک بچه هاش راضی  بود و این قضیه رو در هر محفلی بیان میکرد

پدرم از اون دنیا هوای دل ما رو داشته باش..."

یاعلی

این کجا و آن کجا

دختـر هابیل یکشنبه هشتم اسفند ۱۳۹۵ 12:35
 

بابام عاشق نوار حاج کافی بود اینقدر گوش میداد که من همه ش رو حفظ بودم

داستان ازدواج حضرت خدیجه و پیغمبر

داستان بدنیا اومدن پیامبر

داستان تولد امام زمان

واین بند شعر رو که یا کافی میخوند یا پدر«محمدٌ احمدٌ طاها»

این اواخر هم گاهی از طریق گوشی واسش میذاشتم و میگفت خیر ببینی

اما مادر عشق آغاسی بود با روضه میونه ی خوبی نداشت یعنی رو دار قالی ما از مهستی وهایده و اغاسی

درس زندگی آموختیم اگه خدا قبول کنه

روضه میره مادر اما حوصله نوار روضه نداره

ما یه رگمون مذهبیه و یه رگمون بچه قرتی

+اینجوری بود که ما در خانواده ی نه چندان مذهبی نه چندان ثروتمند ولی تا دلت بخواد شاد بدنیا اومدیم.

هوای بارونی

دختـر هابیل دوشنبه دوم اسفند ۱۳۹۵ 17:50
 

تمام روز پر از بغضم و شب داستان دیگریست....

پدر

دختـر هابیل شنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۵ 9:46
یکی از خصوصیات پدر گرامم«حفظ الله» اینکه که

تابستون زیر کولر میخوابه

و زمستون تنگ بخاری

و یهو نصف شب بخاری میره رو شمعک چرا که جناب اوس احمد الدوله گرمش میشه

و یه عده هم کمی اونورتر سُدّه ی مرگ میکنن تا صبح

+پدرست دیگر...

پدر

دختـر هابیل شنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۵ 9:29
مام هر وقت به بابامون گفتیم پول بده بریم چیزی بخریم

گفت آخرش از دس شما سرمو سه کنج دیفال خوام زد.

+ فبأي الاء ربكما تكذبان!!

بیوگرافی
بر سر در این طویله ثبت است
داخل نشود هر آنکه خر نیست


با نهایت احترام کپی نکن حَیوان!!

Insta:dokhtarehabil
آخرین نوشته‌ها
برچسب‌ها
نوشته‌های پیشین
دوستان