دموکراسی
دختـر هابیل سه شنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۶ 10:5خداوند به بنده خیر جزیل عنایت فرماید که سر هیچ کلاسی اصلا درس گوش نکردم یعنی به قصد قربت میخواستم گوش کنم اما این دل بی صحب نیت منو باور نداشت
پس شروع میکردم یه برگه از بچه ها گرفتن ناگفته نماند اهل دفتر و دستک نبودم به همون برگه و خودکار بچه ها قناعت میکردم
و شروع میکردم به نوشتن هرچی که دلم بخواد یا نوشتن سوتی های استاد وقتی میگه مربع چارگوش مگه سه گوش هم داریم؟
یا اینکه در 17دقیقه 45بار میگه «در واقع»
یه روز استادی داشتیم بغایت نچسب و نَسخ
از اون استادا که مثلا بخواد همه تو مباحثش شرکت کنند بطور مثال اینطوری:
و خدایی که در این....
و ما مجبور بودیم ادامه ش رو بگیم «نزدیکی ست»
از این بده بستون های بیمزه و بی لعاب
طبق معمول نمیدونم چه درسی بود اما بحث دموکراسی در ابعاد کوانتومی بود!!!
از مدینه فاضله ای که توش هستیم گفت بهرحال دروغ کنتور نمیندازه که،نکرد یه دروغی بگه که راست باشه!!
بعد از یه ساعت فک زدن رفت پای تابلو که قبلش پرسید خدا نکرده کسی سوالی نداره و شروع به پاک کردن تخته کرد
در همین حین که بچه ها نت برداری میکردن
چشمم به کلت کمری استاد افتاد و گفتم:
«استاد دموکراسی تون زده بیرون...»
برگشت نگام کرد مع البت شیوه ی چشمش فریب جنگ داشت اما به یه لبخند بسنده کرد
+اون ترم بالاترین نمره رو از استاد گرفتم شما اسمش رو بذارید حق السکوت من میذارم آخر دموکراسی
پ.ن:در آستانه انتخابات دیگه عسل قضیه رو درآوردند یه عده از بس حرف #سیاسی میزنند
پ.ن2:اینجا کسی دعوای سیاسی کنه توپشو پاره میکنم!!